وفات حضرت ام المومنین خدیجه کبری (سلام الله علیها) تسلیت باد

 

دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم

سرمه نمی‌برم به چین، قند و شکر نمی‌خرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم

بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانه عشق کاشتم، در قفست رها شدم

با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه است
با تو پر از قصیده‌ام، با تو غزلسرا شدم

«ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها»
باور من نمی‌شود، همنفس خدا شدم

سفره دل برای من باز کن، آیه‌ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمه حرا شدم

قطره من فرات شد، ذره‌ام آفتاب شد
پیش تو سیدالبشر، سیدةالنسا شدم

پشت سرت من و علی قامت عشق بسته‌ایم
تو همه مقتدا شدی من همه اقتدا شدم

من به تو دست یاعلی داده‌ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم

لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم 

  

 

 

 

گفتم آلوده دلم گفت تو را میبخشم  

 

گفتم از تو خجلم گفت تو را می بخشم  

 

....



گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود

گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد

گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود

گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند

مراقب بعضی یک ها باشیم

در حالی که ناچیزند ، همه چیزند . . .



بگو با آنکه می گوید به یک گل کی بهار آید

گل نرگس جهانی را گلستان کرده این شبها



انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا می کنند حتی از فاصله های دور
از انتهای افقهای دور و نزدیک
،  انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند
یک روزی، یک جایی است که باید با هم برخورد کنند
آن وقت می شوند همدم، می شوند دوست، می شوند رفیق
اصلاً می شوند هم شکل
مهرشان آکنده از همه
حرفهایشان می شود آرامش
خنده شان ، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان
نباشند، دلتنگشان می شوی
هی همدیگر را مرور می کنند
از هم خاطره می سازند
مدام گوش به زنگ کلمات و ایده ها هستند
و یادمان باشد
حضور
هیچکس
اتفاقی
نیست

...

سلام دوستای گلم  

دسترسی به نت ندارم  که آپ کنم دلتنگ شما دوستان هستم و ملتمس دعاتون