http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57739618770759860917.gif


دخترک دلبندم نمی دونم هیچ وقت فرصت  میشه که اینجا رو بخونی یا نه. اما کاش بشه بخونی. نمی دونم


وقتی اینجا رو میخونی من کجای این دنیا هستم اصلا تو این دنیا هستم یا نه. عزیزکم دلم می لرزه و چشمام پر


از اشکه. اشکهایی که بدون پلک زدن رو گونه هام جاری میشن. همه ی دلخوشی مامان!  خیلی سعی کردم


زندگیم رو با پدرت حفظ کنم که تو خوش باشی و حسرت داشتن یه خانواده ی کامل رو نداشته باشی اما نشد.


تا حالا هم که حدود دو سال از جدایی من و پدرت میگذره هم خیلی وقتها درمورد زندگیمون فکر می کنم و دنبال


روزنه ی امیدی می گشتم که شاید در آینده ای دور،  راه برگشتی باشه. هرگز نگفتم از پدرت متنفرم و هرگز


نذاشتم حس های بدی که در قلبم به وجود آورده رو بفهمی. اما اینجا می نویسم که در آینده اگر خواستی


قضاوتم کنی ، کمی عادلانه تر این کار رو بکنی.


زیبای من، امروز پدرت پیامک هایی فرستاد که همه ی وجودم رو سوزوند. الان که می نویسم با مدد گرفتن از


ذکر یونسیه (لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظلالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی


المومنین) سعی کردم خودم رو آروم کنم و از خدا طلب دلداری کنم چون دردم رو فقط و فقط خودش می دونه.


چون از رگ گردن نزدیک تره به بنده هاش.


تهمت هایی امروز شنیدم  که عمق جانم رو خراشیده .


عزیز مهربونم ، حجت باز هم بر من تمام شد. تا حالا به خاطر تو گاهی به امکان برگشت حتی اگه یک در میلیون


باشه فکر می کردم اما از حالا به بعد هرگز حتی بهش فکر هم نمی کنم. نه بخاطر ناراحتی و دلشکستگیم


بخاطر حرمتی که از عفتم شکسته شد. به خاطر خدشه ای که به پاکدامنیم وارد شد.


امیدوارم هرگز هرگز هرگز با یه نامرد دم خور نباشی. این التماس من از خدای مهربانیهاست.


التماسش می کنم که اگه قراره ازدواجی بکنی با یه مرد واقعی ازدواج کنی.


خدایا میشه آرومم کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


الا بذکر الله تطمئن القلوب