بالاخره همسر راضی شد بیاد خونه مادرم شیفتش که عوض شه میریم باهم نیم ساعتی میمونیم اونجا. انگار روحیه ام بهتر شده خدا رو شکر. این روزها یه مقدار از  ما به التفاوتهامون رو پرداخت کردن. منم همش در حال حساب و کتاب هستم که کدوم بدهی رو چطور بدم. 

دیروز با مامانم و دخملی رفته بودیم خیاطی . آخه دهم مهر عروسی عموی همسره.بیست و چهارم هم عروسی دختردایی خودمه.  

اینروزامون اینطوری میگذره خلاصه. فعلا وضعیت سفیده.  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
๓αяγα๓ gΘℓï دوشنبه 1 مهر 1392 ساعت 20:12 http://faryad-zire-ab90.blogfa.com/

سلام عزیز؛ پنجشنبه آرزو بهم خبر داد و گفت که صالح بهوش اومده و حالش خوبه ..
وقت نشد زودتر بیام و بگم ..

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.