-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 شهریور 1393 09:23
امروز باز میخوام از اینروزهام بنویسم . اینروزها خیلی روزهای خوبی برام نیست. هم جسمم خسته است هم روحم. آقای همسر بازم دارن بازی در میارن. حقیقتش قضیه از چند روز پیش شروع شده بود طبق معمول سر موضوعهای بی خود و بی اساس. روز جمعه هم که ماشین خراب شد و ایشون چون ماشین نداشتن زورشون میومد دو قدم راه تا سر کوچه برن و نون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 شهریور 1393 18:56
41- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَفِیَ عَنْ خَلْقِکَ وَ لَمْ یَعْزُبْ عَنْکَ فَاسْتَقَلْتُکَ مِنْهُ فَأَقَلْتَنِی ثُمَّ عُدْتُ فِیهِ فَسَتَرْتَهُ عَلَیَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بند 41: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که از مردم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 شهریور 1393 18:32
ادامه استغفار بسیار زیبای حضرت امیر (ع) 31- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خُنْتُ فِیهِ أَمَانَتِی أَوْ بَخَسْتُ فِیهِ بِفِعْلِهِ نَفْسِی أَوْ أَخْطَأْتُ بِهِ عَلَى بَدَنِی أَوْ آثَرْتُ فِیهِ شَهَوَاتِی أَوْ قَدَّمْتُ فِیهِ لَذَّاتِی أَوْ سَعَیْتُ فِیهِ لِغَیْرِی أَوِ اسْتَغْوَیْتُ إِلَیْهِ مَنْ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 شهریور 1393 19:13
21- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ عَلِمْتُهُ مِنْ نَفْسِی أَوْ نَسِیتُهُ أَوْ ذَکَرْتُهُ أَوْ تَعَمَّدْتُهُ أَوْ أَخْطَأْتُ فِیمَا لَا أَشُکُّ أَنَّکَ سَائِلِی عَنْهُ وَ إِنَّ نَفْسِی مُرْتَهَنَةٌ بِهِ لَدَیْکَ وَ إِنْ کُنْتُ قَدْ نَسِیتُهُ وَ غَفَلْتُ عَنْهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مرداد 1393 09:59
سلام دوستای عزیزم همونطور که قرار بود ده بند دیگه از استغفار بسیار زیبای حضرت امیر (ع) رو می ذارم 11- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَخَالَفْتُکَ إِلَیْهِ أَوْ حَذَّرْتَنِی إِیَّاهُ فَأَقَمْتُ عَلَیْهِ أَوْ قَبَّحْتَهُ لِی فَزَیَّنْتُهُ لِنَفْسِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مرداد 1393 19:06
امروز داشتم وبلاگ خاکریز خاطرات http://www.khakrize-khaterat.blogfa.com/ رو نگاه میکردم و خاطرات شهدای بزرگوار رو مطالعه می کردم. بارها قلبم تکون خورد از خودم بدم اومد از نگاهم به زندگی از انتظاراتم از رفتارهام از منشم از حرفام .... آخه بین آدم ها چقدر فاصله میتونه باشه؟ مگه شهدا مثل من آدم نبودن؟ مگه هممون یه سرشت و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مرداد 1393 18:19
11- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ نَهَیْتَنِی عَنْهُ فَخَالَفْتُکَ إِلَیْهِ أَوْ حَذَّرْتَنِی إِیَّاهُ فَأَقَمْتُ عَلَیْهِ أَوْ قَبَّحْتَهُ لِی فَزَیَّنْتُهُ لِنَفْسِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. بند 11: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مرداد 1393 12:09
سلام دوستای گلم یه استغفار 70 بندی از مولی المتقین میخوام بذارم هر بار 10 تاش رو می ذارم که طولانی نشه ازتون خواهش میکنم یکبار هم که شده معانیش رو با دقت بخونید. استغفار 70 بندی مولا علی علیه السلام:علامه نوری در کتاب (دارالسلام) می نویسد: امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل میکنند که امام حسین علیه السلام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیر 1393 18:47
خدایا ازت ممنونم که سحری مثل دیشب رو نصیبم کردی. چقدر دلم برا همچین خلوتی باهات تنگ بود فقط خودت میدونی چقدر به این حال محتاج بودم. خدایا از اینکه همیشه بهم ثابت میکنی که دستهای مهربونت پشت و پناهمه ازت تشکر می کنم. خدایا خواهش میکنم بهم آرامش عطا فرما. خدایا بهتر از هرکسی از درونم اگاهی. خدایا مدیون مهربونیتم. میشه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیر 1393 20:56
خدایا خودت بهتر میدونی چه حالی دارم. انگار قلبم تو آبه. خدای مهربونم مطمئنا تو زندگیم کوتاهی هایی کردم الان سزاوار این زجرها هستم اما واقعا سزاوار تهمت ناروا اون هم از طرف همسرم هستم؟ خدایا من نسبت بهش خیانت کردم تا به حال؟ خدایا چرا به جرم صداقت باید تهمت بشنوم؟ خودت هدفم رو میدونستی و میدونی . آدم پستی که متاسفانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 تیر 1393 18:44
خدای مهربان و دانا به دادم برس واقعا به تنگ اومدم چند روز پیش عروسی پسرعموی همسر بود من موندم مغازه اون هم رفت شهر خودشون عروسی به خاطر اینکه نصفه شب بر نگرده گفتم بمون صبح بیا ایراد نداره خودم میرم سرکار دو روز بعد تعطیلیش بود باز هم رفت شهر خودش دخترم رو هم برد با خودش چیزی نگفتم. وقتی خواستم با ماشین برم سرکار گفت...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 خرداد 1393 20:07
امشب زخواب های پریشان که بگذریم این نیمه را به نیمه شعبان که بگذریم طرحی که حرف می7 بپریم و سپس کمی این کوچه را به سمت خیابان که بگذریم از کثرتی که هست فراری شویم و بعد از جاده های خلوت ایمان که بگذریم مجنون برای دیدن لیلا گذشت و ما این شهر را به سمت بیابان که بگذریم مانند ابرهای ترک خورده ی فراق از گریه ها به مقصد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 خرداد 1393 19:00
سلام آقای گلم سلطان رئوفم اسعدالله ایامکم آقا مبارکه میلاد انوار الهی آقاجون داشتم دلنوشته ها رو میخوندم یادتونه یه روزی منم همش ازتون میخواستم آقا کمک کنید کار پیدا کنم آقاجون برم کربلا برم سوریه بیام پابوس شما آقا کمک کنید شوهر مناسبی نصیبم بشه آقاجان فرزند سالم و صالح داشته باشم ؟؟؟ یادتونه آقای عزیزم حالا این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خرداد 1393 19:39
بازم میخوام از زندگیم بگم شاید از تلخیش اما ... چند روز پیش باز هم درگیری شدیدی پیدا کردیم مجبور شدم به مادر همسرم زنگ بزنم و موضوع رو بهش بگم. اصرار کردم مادر و برادر همسرم بیان منزلمون. بندگان خدا لطف کردن و اومدن متاسفانه انقدر گستاخ شده که جلو اونا هم به سمتم حمله ور شده بود. خیلی دلم شکست. شب شهادت حضرت موسی بن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1393 20:50
بسم الله الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام الذی لیس کمثله شی نیمه ی رجب شهادت بانوی صبوری و دلدادگی و ایستادگی 25 اردیبهشت روز تولد حقیر 25 اردیبهشت سال 1393 روز افتتاح خدمات کامپیوتری ما خدا خیلی کمکم کرده تا حالا امیدوارم به لطف دعای دوستان بازهم برای ادامه کار یاورم باشه امروز بهش گفتم خدای مهربونم: هرکی کوچکترین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اسفند 1392 13:50
سالی که نکوست از بهارش فاطمی است السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اسفند 1392 13:16
*خدایا برای همه درهایی که کوبیدم اما هیچکدامش در تو نبود مرا ببخش * *اگر بعد از هر لبخند خدا را سپاس نگویی روا نیست بعد از هر اشکی از او گلایه کنی* فعلا زندگیمون بهتر شده از اون حالت تشویش دراومده شکر خدا فقط الان دغدغه ام نگهداری بچه ام و تغییر شغلمه که باید تغییرش بدم اما هنوز تصمیم قطعی نگرفتم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آذر 1392 11:37
بالاخره همسرم به آرزوش رسید و راهی کربلا شد. دلم هواییه خیلی دلم هوس زیارت داره اما شرایط فعلا اجازه نمیده که حتی بهش فکر کنم... دیروز براش آش پشت پا پختم. دخترم خیلی براش بیقراره هربار که زنگ در به صدا درمیاد میره دم در اتاق فکر میکنه باباش اومده. خدا به دل همه یتیمها رحم کنه ... فدای حضرت رقیه (سلام الله علیها) که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آذر 1392 11:29
به لطف حضرت ارباب و دعای دوستان پنجشنبه شب اتفاف خوبی افتاد. همونطور که گفته بودم برادر بزرگم مکه بود که اتفاقات بد خونوادگیمون رخ داد. چهارشنبه شب به سفارش آقای همسر خانواده داداشم رو دعوت کردم تو حرفامون به زنداداشم گفتم پسرخالم همش میگه میخواد بیاد خونتون با خانمش اما فرصت نمیشه گفت یه قرار بذار باهم بیایین. روز 5...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 10:44
تفاهم به معنای درک کردن نیست بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست جلسه دوم مشاوره به نظرم جلسه مفیدتری بود. بهم ثابت شد فکر کردن به مسایل تنش زای زندگیم و پیدا کردن دلیلش خیلی به نفعمون شد. دکتر به همسرم میگفت خانمت ده جلسه تو رو جلو انداخت چون ریشه مشکل خودش رو فهمیده . یه توصیه هایی به همسرم کرد که خیلی خوب بود یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آذر 1392 10:19
آقای همسر همچنان در تب و تاب پیدا کردن کاروانیه که هر چه زودتر ببردش کربلا. روابطمون شکر خدا خوبه خیلی سعی میکنم مراعات کنم شاید سخت باشه اما به آرامش زندگیمون و دخترم می ارزه. دو سه روز پیش بهم گفت با گوشیم یه زنگ بزن به گوشیت ببینم آهنگ زنگ من رو عوض کردی یا نه؟ گفتم من عوض نکردم رم گوشیم یکم مشکل داره خلاصه وقت زنگ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 آبان 1392 09:45
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد هنوز نوبت بعدی مشاوره نرسیده یکی از دوستای همسرم که همسرم خیلی بهش احترام میذاره عصر عاشورا اومده بود خونمون کلی باهاش صحبت کرد البته می دونم خیلی فایده نداره.ولی خب لااقل دلم یکم آروم شد. بطور اتفاقی متوجه شدم ایشون تو گوشیش اسمم رو گذاشته جنگجو و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 آبان 1392 10:07
دیروز رفته بودیم مشاوره. گفت کار سختی در پیش دارید. یکم موضوعتون پیچیده شده هر دو کارهایی کردید که خاطرات بدی از هم دارید و باید سعی کنید تغییر کنید به شرط اینکه هر دو بخواین و اینکه هر کدوم باید به خودتون بپردازین و در پی تغییر خودتون باشید باید فکر کنید مجبورید با طرفتون کنار بیایید پس باید راهش رو یاد بگیرید....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 آبان 1392 09:22
دیروز دخترم رو بردم مراسم شیرخوارگان. تا برگردم ظهر شده بود بنده خدا همسرم اعتراضی نکرد زنداداشم دیشب مقداری غذای نذری آورده بود همون رو برای ناهار گرم کردم ازش عذرخواهی کردم که نشد غذا درست کنم. بچه رو بردم شستم و خوابوندم تا بخوابونمش همسرم مبلها رو جمع کرد و شروع کرد به جارو کشیدن خونه. بچه که خوابیدرفتم کمکش همه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 آبان 1392 11:05
تا حالا دیدی وقتی انگشتت رو تو دست نوزاد میذاری چطور سفت انگشتت رو میچسبه؟ انشاله نوزاد شش ماهه رباب خاتون همینطور سفت دستت رو نگه داره. فقط کافیه انگشتت رو بذاری تو دستهای گره گشاش . .... السلام علیک یا طفل الرضیع
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آبان 1392 13:04
دوشنبه عصر سر درد شدیدی گرفت و رفت دکتر . بعد از اذان بود تلویزیون داشت درباره محرم مراسمی رو نشون میداد رفتم تو اتاق صدای گریم بلند شده بود حال خودم هم خراب بود حالم بد شد اما نیومد یه آب بده دستم نمیدونم چقدر یه جا افتاده بودم تا حالم بهتر شه هیچ وقت اینهمه نسبت به من بی توجهی و تنفر نشون نمیداد . شب قرار بود برادرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 آبان 1392 11:32
بسم الله خیر الاسما بعد از اینکه تو دادگاه موفق نشد بهم زنگ زد و به داداشام فحش داد که اونا دروغ گفتن تو دادگاه و قسم دروغ خوردن و ... الان میرم همشون رو میکشم و سرشون رو میذارم رو سینه شون... من هیچی بهش نگفتم و قطع کردم خیلی زنگ زد و اس ام اس داد و سعی کرد تحریکم کنه ولی من نمیخواستم زندگیم بیشتر خراب شه. حتی روز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 آبان 1392 11:35
بسم الله الرحمن الرحیم این روزهام سخت میگذره اما میگذره به هرحال. به قول بنده خدایی فعلا آرامش قبل از طوفان هرچند امیدوارم دیگه طوفانی بوجود نیاد همه امیدم به لطف خدا و بازگشت برادرم از سفر حجه. شاید اون با تفکرات عمیقش بتونه کمکم کنه. اتفاق بدی که حدود یک ماه قبل افتاد رو شرح میدم . عروسی عموی همسر بود ایشون سه شنبه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبان 1392 10:55
سبو مست از لبِ فرزانه ات شد � غدیر � آمد پُر از � خُم � خانه ات شد خدا را شکر از این دل ، چون سرانجام سرِ عقل آمد و دیوانه ات شد !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 مهر 1392 13:51
بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله خیرالاسماء میلاد حضرتش مبارک