-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مهر 1395 09:09
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار وکیل زنگ زد و گفت احتمالا چهارشنبه یا شنبه جلسه دادگاه برگزار میشه. حالم خیلی خراب شد. کلی گریه کردم. از طرفی هم هنوز همسرم برا خودش جایی برای زندگی تهیه نکرده. خدایا چرا من انقدر دلم براش می سوزه؟ چرا با...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مهر 1395 09:33
اوایل ازدواجمون وقتی خطایی میکرد همش قول می داد که تکرار نمی شه و یا اینکه همش می گفت من دارم همه ی تلاشم رو برای بهتر شدن انجام میدم. اما از وقتی بچه به دنیا اومد کم کم شروع کرد به ناسازگاری کردن. وای وقتی یادم میاد کلا بهم میریزم. یادم نمیره یا جایی که من و بچه بودیم نمیخوابید یا اگه میخوابید من نمی تونستم از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 مهر 1395 10:34
امروز اصلا حال جالبی ندارم. از یه کوچه ای رد شدم که یه واحد از آپارتمانهاش رو اجاره کرده بودیم دو سال قبل. من اونموقع مغازه داشتم و تنها روز تعطیلم، جمعه بود. صبح زود روز جمعه همراه مادرم رفتیم برای نظافت خونه. خیلی هم کثیف بود و احتیاج به نظافت اساسی داشت. وسط روز براش پیام سلام و احوالپرسی فرستادم. جوابش این بود:...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهر 1395 11:47
در گیر و دار مسائل حقوقی متوجه شدم که چقدر ما زنها در ایران و خصوصا در شهرستان های کوچیک حقمون خورده میشه. یکی از آشناهام که مسن هم هستن و دبیر بازنشسته ان و مشکل من رو داشتن بهم توصیه کردن که توافقی تمومش کن چون در رفت و آمد به دادگاه پیر خواهی شد. میگفت شوهرم با زن شوهردار ارتباط داشت. همه ی شهر این ماجرا رو می...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهر 1395 10:53
وقتی رسیدیم خونه شروع کرد به فحش دادن به پدرش. و همش میگفت میرم همونجا تو مغازه ای که کار می کنه می زنمش. چه فحش ها و حرفهایی می زد دلم می خواست گوشام نشنوه. تا حالا این حرفا به گوشم نخورده بود. به همه ی نوامیس پدرش فحش می داد. هوار می کشید. به من فحش می داد و به خانواده و خصوصا مادرم بعد هم رفت بیرون و تا نزدیکای صبح...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مهر 1395 10:01
اون شب که خانمه بهش زنگ زد و رفتم بیرون به دوستش زنگ زدم که مشورت کنم و بهش گفتم میخوام برادرم رو در جریان بذارم دیگه این موضوع رو نمی تونم نگم. اون هم گفت بگو بهشون. رفتم پیش داداشم بهش گفتم ماجرا رو و گفتم من می خوام جدا شم. گفت: واقعاً به این نتیجه رسیدی؟ گفتم آره تا حالا به خاطر بچه خیلی تلاش کردم که اینطور نشه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 مهر 1395 09:45
اون ماجرا گذشت و من موندم و بی اعتمادی درونی که باید باهاش میساختم. از طرفی هم به خاطر بچه ام میخواستم هر طور شده زندگیم رو حفظ کنم . هر چند از درون داغون بودم و رمقی نداشتم اما همش سعی می کردم به خودم امیدواری بدم و همش از خدا می خواستم کمکم کنه. گاهی که بحثمون می شد و وضعیت رابطمون خراب می شد ذکر « یا ودود» می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 شهریور 1395 10:27
اون شب خیلی شب بدی بود برام و چون میدونستم مطالب رو پاک میکنه به پدرش زنگ زدم و ماجرا رو گفتم. هر چند می دونستم که گفتنم فایده خاصی نداره اما بخاطر اینکه بعدها نگن چرا نگفته بودی و بهانه ای نداشته باشن گفتم بهش. از فرداش تا سه روز فقط با قرصهای مسکن زنده بودم سرم به هیچ وجه آروم نمی شد و همینطور درد شدید داشت. هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 شهریور 1395 12:52
بعد از مدتی ننوشتن از تلخی ها امروز میخوام از تلخ ترین اتفاقی که میتونه برای هرکسی اتفاق بیفته بنویسم. طلاق. متاسفانه تلاشهام برای بهبود زندگیم به نتیجه نرسید و من در حال اقدام برای طلاق توافقی هستم. چیزی که بیشتر این وسط آزارم میده خیانت همسرم هست در قبال همه ی تلاشها و ... من برای ادامه ی زندگی و بهتر شدن روند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریور 1395 12:22
بسم الله الرحمن الرحیم وصال حیدر و یارش مبارک وصال یاس و دلدارش مبارک ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خرداد 1395 09:40
وفات حضرت ام المومنین خدیجه کبری (سلام الله علیها) تسلیت باد دور شدم از این و آن با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود عاشق مصطفی شدم سرمه نمیبرم به چین، قند و شکر نمیخرم نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانه عشق کاشتم، در قفست رها شدم با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه است با تو پر از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 خرداد 1395 09:36
گفتم آلوده دلم گفت تو را میبخشم گفتم از تو خجلم گفت تو را می بخشم ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 خرداد 1395 09:21
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند مراقب بعضی یک ها باشیم در حالی که ناچیزند ، همه چیزند . . . بگو با آنکه می گوید به یک گل کی بهار آید گل نرگس جهانی را گلستان کرده این شبها
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اردیبهشت 1395 11:00
انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا می کنند حتی از فاصله های دور از انتهای افقهای دور و نزدیک ، انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند یک روزی، یک جایی است که باید با هم برخورد کنند آن وقت می شوند همدم، می شوند دوست، می شوند رفیق اصلاً می شوند هم شکل مهرشان آکنده از همه حرفهایشان می شود آرامش خنده شان ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 بهمن 1394 00:58
سلام دوستای گلم دسترسی به نت ندارم که آپ کنم دلتنگ شما دوستان هستم و ملتمس دعاتون
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 شهریور 1394 18:06
دوستان گرامی و گرانمایه مدتیه که متاسفانه به اینترنت دسترسی ندارم دلتنگ همه تونم... بالارفتن سن حتمی است ... اما اینکه روح تو پیر شود بستگی به خودت دارد.... زندگی را ورق بزن استکان استکان چای را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش ... مبادا! مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری دوست من ... پایان آدمی زاد نه از دست دادن...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 شهریور 1394 00:36
Be name Khoda
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 فروردین 1394 10:03
دریا غریق مرحمت بی کران تو هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو خورشید ناز می کشد از ذره های خاک آنجا که صبح می گذرد از کاروان تو صدها فرشته بال نهادند بر زمین تا دامن خدیجه شود میزبان تو بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند حوا و مریم اند پرستار جان تو بر قلبهای خسته ما هم نزول کن ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو یک شاخه یاس در دل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اسفند 1393 10:19
ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) رو محضر مبارک حضرت مهدی (عج) و ارادتمندان حضرتش تسلیت عرض می کنم چند روز قبل وقتی فلش ماشین رو روشن کردم اومده بود رو یه مداحی درباره بی بی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) یه مداحی که معنی شعرهاش خودش یه جور روضه بود. سرصبح بود گفتم دل ندارم الان تو این ساعت این چیزا رو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 بهمن 1393 12:38
مرد بودن به گریه نکردن نیست! مرد بودن به گریه ننداختنه!! جمله بسیار قابل تأمله! واقعا چقدر از این مردا دور و برمون داریم؟ خدایا! خودت بهتر می دونی منظورم چیه ؟ درسته؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 بهمن 1393 09:33
دیروز در کل روز خوبی بود. رفته بودیم منزل پسرعموی همسری. بچه های بسیار مؤدبی داشت خیلی خوشم اومد از رفتارشون. موقع برگشت تو راه به شوخی همسرم رو به چالش داد نزدن و دعوا نکردن دخملی دعوت کردم. امروز همش دارم به این موضوع فکر میکنم. مدتیه که خودم همش به خودم میگم دیگه سر طفل معصوم داد نزن اما متاسفانه هنوز موفق نشدم....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 دی 1393 11:09
می گفت: عاشق بودم عاشق یکی از اقوام بابام . یه دختر خیلی سبزه و تیره پوست. اما عاشقش بودم دوستش داشتم. مثل اسمش فریبا و دلربا بود. 13 سال به پاش نشستم . تو شهرستان کار می کردم اون وقتا موبایل نبود اونقدر از تلفنهای روبروی مخابرات مکالمات طولانی داشتم که بین کسبه اطراف مخابرات معروف شده بودم. اما به هم نرسیدیم اوایل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 آذر 1393 17:25
نشدم نوکر خوبی به درت، حق داری اربعین، داغ حرم را به دلم بگذاری ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آذر 1393 08:57
سلام دوستای عزیزم. چند وقتی بود که ننوشته بودم از حال دلم. راستش دلم یه طوریه. انگار یه آدم دیگه شدم. محرم امسال شاید ده بار هم زیارت عاشورا نخوندم. انگار دارم دور میشم از روحیات معنویم. نمیدونم چرا اما انگار بازی روزگار رو خوردم. انگار هیچ چیز با برنامه ریزیم پیش نرفت. همه چیز اونطور شد که نباید می شد. شاید حکمت و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آبان 1393 18:41
السلام علیک یا حضرت امام سجاد (ع) قسمت این بود بال و پر نزنی مرد بیمار خیمه ها باشی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنج نینوا باشی چقدر گریه کردی آقاجان! مژه هایت به زحمت افتادند قمری قطعه قطعه را دیدی ناله هایت به لکنت افتادند سربریدند پیش چشمانت دشتی از لاله و اقاقی را پس گرفتید از یزید آخر علم با شکوه ساقی را !؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آبان 1393 09:07
آیا گدای شهنشه شنیده ای ؟ این منصبی است به ما هم رسیده است دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم خیلی حسین(ع) زحمت ما را کشیده است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مهر 1393 18:16
یادم باشد خوشی ها با خوبی ها فرق دارد برای خوبی باید از خیلی خوشی ها گذشت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مهر 1393 09:57
چند روزه که از مشهد سه تا مهمون عزیز دارم و خیلی خوشحالم چون هر وقت قسمت میشه و ما مشرف میشیم حرم مزاحم این خونواده خیلی خوب میشیم و اونا برامون سنگ تموم میذارن. دیروز هم که پدر شوهر گرامی قربانی کردند و ما با مهمونامون اونجا بودیم. کلا روز خوبی بود دیروز. امیدوارم برا همه خوب بوده باشه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مهر 1393 11:07
سلام به دوستای گلم. امروز دیگه نمیخوام از تلخی بنویسم و به نظر یکی از خواننده های محترم احترام بذارم. هفته قبل جناب همسر تشریف برده بودن شهرستان خودشون غروب که رفتم خونه دیدم یه گوشی برام خریده و عذرخواهی میکنه که ببخشید مدل بالانیست. از کارش خوشحال شدم. تشکر کردم ازش و گفتم من که گوشیم هنوز کار میکنه. حالا ظاهرش یکم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهر 1393 09:17
سلام دوستای گلم قصد دارم بقیه استغفار زیبای حضرت مولی رو تقدیمتون کنم: 51- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ أَلْهَانِی عَمَّا هَدَیْتَنِی إِلَیْهِ أَوْ أَمَرْتَنِی بِهِ أَوْ نَهَیْتَنِی عَنْهُ أَوْ دَلَلتَنِی عَلَیْهِ فِیمَا فِیهِ الْحَظُّ لِبُلُوغِ رِضَاکَ وَ إِیْثَارِ مَحَبَّتِکَ وَ الْقُرْبِ مِنْکَ...