در گیر و دار مسائل حقوقی متوجه شدم که چقدر ما زنها در ایران و خصوصا در شهرستان های کوچیک حقمون خورده میشه. یکی از آشناهام که مسن هم هستن و دبیر بازنشسته ان و مشکل من رو داشتن بهم توصیه کردن که توافقی تمومش کن چون در رفت و آمد به دادگاه پیر خواهی شد. میگفت شوهرم با زن شوهردار ارتباط داشت. همه ی شهر این ماجرا رو می دونستن من 4 سال تحملش کردم بعد برای طلاق اقدام کردم. با این حال 6 سال طول کشید تا بتونم جدا بشم. حتماً سعی کن توافقی اقدام کنی. یکی دیگه از دوستان هم که توافقی جدا شده بود اون هم مثل من یه دختر کوچولو داشت و هسرش بهش خیانت کرده بود. اون میگفت من یه دفتر کار داشتم که 25 میلیون قیمتش بود بدون اجازه من فروختش و من نتونستم ازش بگیرم یعنی عملا باج دادم بهش تا طلاق بدم. با خودم می گفتم خدایا کاش بچه ام دختر نبود. همش تو نمازم دعا می کنم و میگم خدایا ازت خواهش می کنم طعم زجرهایی که من کشیدم هرگز و هرگز دخترم نچشه. در شعار همش میگن زنها رو باید اکرام کرد و ... اما در عمل ما زن ها متاسفانه از حق خودمون محرومیم. البته هستن زن هایی که حاضرن یه کفش آهنی بپوشن و صبر داشته باشن و رفتارهای دادگاه و .... رو تحمل کنن و حقشون رو بگیرن اما امثال من که دوست نداریم پامون به دادگاه باز بشه و روحیه مون طوریه که به آرامش احتیاج داریم نمی تونیم حقمون رو بگیریم. البته من به همسرم گفتم که من شرعاً مهریه ام رو نمی بخشم چون میخوام این قضیه تموم بشه دارم قانوناً این کار رو میکنم. اون هم گفت من می خواستم 14 سکه مهریه ات بکنم، خانواده ام اون 314 سکه رو قبول کردن برو از اونا بگیر. 17 میلیون پول پیش خونه رو بردار و دیگه منت مهریه نذار. در حالی که من کارمند بودم و در این چند سال حدود 20 میلیون کار کردم و همه رو تو همون خونه خرج کردم. همیشه خرج خونه رو می دادم تا ایشون قسط وامهایی که برای پیش پول خونه گرفته بودیم رو بپردازه. حتی گاهی قسط رو هم می دادم. گاهی انقدر کم می آوردیم به خاطر اینکه حقوق همسرم رو به موقع پرداخت نمی کردن و گاهی هر سه ماه نصف حقوقاشون رو واریز می کردن، بارها از همکارام قرض کرده بودم. حدود 6 میلیون سنوات گرفته بودم اما 600 تومنش رو هم خرج خودم نکردم. اونموقع فکر می کردم زندگی هر دومونه باید هر دو تلاش کنیم اما نمی دونستم انقدر بی انصافه و بی ملاحظه. تو این شش سال نه لباس خوب پوشیدم، نه تفریحی کردم نه هیچ وقت ازش چیزی خواستم. اما حالا ازش توقع هر نوع بی انصافی دارم و برام دیگه عجیب نیست. چون دیگه کاملا شناختمش. به هر حال یه روزی خداوند حقم رو ازش خواهد گرفت.