بالاخره همسر راضی شد بیاد خونه مادرم شیفتش که عوض شه میریم باهم نیم ساعتی میمونیم اونجا. انگار روحیه ام بهتر شده خدا رو شکر. این روزها یه مقدار از ما به التفاوتهامون رو پرداخت کردن. منم همش در حال حساب و کتاب هستم که کدوم بدهی رو چطور بدم.
دیروز با مامانم و دخملی رفته بودیم خیاطی . آخه دهم مهر عروسی عموی همسره.بیست و چهارم هم عروسی دختردایی خودمه.
اینروزامون اینطوری میگذره خلاصه. فعلا وضعیت سفیده.
سلام عزیز؛ پنجشنبه آرزو بهم خبر داد و گفت که صالح بهوش اومده و حالش خوبه ..
وقت نشد زودتر بیام و بگم ..