واکسن کوید ۱۹ یا کرونا

بسم الله الرحمن الرحیم

چند ماه قبل بود که اینجا از کووید ۱۹ یا ویروس کرونا نوشتم. امیدوار بودم که حالا دیگه با خوشحالی از رفتن این ویروس  بنویسم ولی افسوس که همچنان میتازه و بیرحمانه عزیزان و دوستانمون رو ازمون میگیره.

امروز مرحله ی اول واکسن کرونا رو تزریق کردم.  واکسن ایران برکت.

.

.

.

امیدوارم واکسیاسیون انجام بشه و زندگیمون کمی به حالت عادی برگرده


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57739618770759860917.gif


بعد از مدتها امروز اومدم اینجا و دارم می نویسم.

میخوام از اپیدمی و همه گیری یه ویروس بنویسم. ویروسی به اسم کوید 19 یا کرونا

یه ویروس مرموز که به سرعت منتقل میشه .

ویروسی که باعث شده همه از زندگی عادی خارج بشن و قرنطینه و خونه موندن های طولانی رو تجربه کنن.

ویروسی که وجودش باعث شده اجازه نداشته باشی عزیزترین هات رو در آغوش بگیری و ببوسی

باعث شده نتونی از کسی که مبتلا بهش شده پرستاری کنی چون احتمال مبتلا شدن خودت و اطرافیانت خیلی زیاده

ویروسی که به چشمت مرگ عزیزانت رو می بینی اما حتی در تدفینش نمی تونی حضور داشته باشی

و ببینی بعضی از اموات مبتلاد شده بهش رو با بیل مکانیکی به خاک می سپرن....

شاید بشه گفت یه جور قیامت در بعد کوچک

یه تغییر عجیب در سبک زندگی

تجربه ی روزهای بسیار سخت ...

روزهای تلخ از دست دادن بهترین پزشکان و پرستاران و پرسنل کادر درمان ...

روزهایی که امیدوارم به زودی خاتمه پیدا کنه ...


الان که دارم می نویسم اولین روز کاری و خروجم از قرنطینه بعد از بیش از یک ماه هست. یک ماه قبل بالاخره نوبت به من رسید و ویروس کرونا تصمیم گرفت من رو بعنوان میزبانش انتخاب کنه. وقتی هم اومد حسابی بغلم کرد. شاید میخواست از تنهایی در بیام اما با اومدنش بدجوری تنهاتر شدم. اونقدر تنها که بعضی روزها با کوچکترین تلنگری بی اختیار اشک می ریختم. اونقدر تنها که محتاج یه نوازش هر چند کوچیک بودم. اما نمی شد... حتی اگ کسی می اومد پیشم باید دم حیاط می ایستاد


خدایا ممنونم که بهم توانایی دادی تا بتونم سلامتیم رو بدست بیارم.



بسم الله الرحمن الرحیم


تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی


و بهترین غزل توی دفترم باشی


تو آمدی که بخندی ،خدا به من خندید


و استخاره زدم ،گفت کوثرم باشی


عزیز دل مامان. دخترک نازم. هر روز بزرگتر و زیباتر میشی. دیگه برای تبریک تولدت نمی تونم بگم جوجه کوچولوی من تولدت مبارک... باید یه جمله پر از ناز و کرشمه پیدا کنم برات و بنویسم.


جان جانانم قدم به چشمم گذاشتی و نور وجود نازنینت همه ی زندگیم رو پر کرد.


امسال شمع شماره ی 9 رو فوت کردی و به یکی از قشنگترین دوره های زندگیت رسیدی مامان جون.


چقدر دلم میخواد جشن تکلیفت رو باشکوه برگزار کنم.... باشکوه به اندازه شکوه ایستادن تو به نماز


دوستت دارم خیر کثیر عمرم. خواستنی ترین موجود زمینی من، . از عمق وجودم دوستت دارم و برات بهترین ها رو میخوام.




http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57739618770759860917.gif


سلام دخترک زیبام. عزیزکم الان شدی یه عروسک که هر ساعت یه لباس به تنش میکنه. هی میری تو آینه خودتو نگاه میکنی. گاهی آشکار و گاهی پنهان می رقصی و تو آینه خودتو رو ورانداز میکنی. هر روز حس می کنی بزرگتر شدی. هر روز در خودت دنبال تغییر چهره و اندامت می گردی... خیلی خوبه که انقدر دخترانگی داری. همش دوس داری پیراهن بپوشی او نهم چین دار و بلند. که با چین هاش قر بدی و با بلندیش عشوه بیای.

گاهی بهت خرده می گیرم که بس کن دیگه انقدر لباسات رو نیار و اینجا تلنبار نکن. اما از درون یه تلنگری بهم میگه تو مهمون خونه ی منی. و این دلخوشی ها برای تو تا یه مدت محدودی می مونه. بعدها وارد مسائل بزرگتری از زندگی میشی و شاید دیگه نتونی اینی که الان هستی باشی. پس دعا می کنم خدا بهت توان و تفکری بده که بتونی در رفتارت هم همینطور دلبر و زیبا باشی.


دوستت دارم عزیز دلم. وقتی شمع 8 سالگیت رو فوت می کردی آرزو کردی ؟؟؟؟ یادم رفته بود بهت بگم آرزو کنی .....

شاد باش و دلربا هم برای من هم برای خدا


بسم الله الرحمن الرحیم


دخترم، ای همه ی هستی من

تو چراغی، تو چراغ همه ی شب‌های‌ منی

تو گلی، دسته گل صد رنگی

تو یکی گوهر تابنده بی‌مانندی

شمع هفت سالگیت رو هم فوت کردی و با هفت سالگی خداحافظی کردی دلنشین ترین آهنگ زندگیم. عزیزکم. وارد هشت سالگی شدی. هشت 

ساله که دارمت و هر سال خوشحال تر که هدیه ی ناز خدای مهربانیها رو در کنارم دارم. 

دخترم، دنیای من! امروز برای من فقط یک روز تولد معمولی نیست بلکه روز تولد تمام شادی های عالم است.

 امروز سالروز مادر شدن من به خاطر وجود توست. امروز روزی است که عاشقانه خدا را شکر می گویم برای 

داشتن تو.  تولدت هزار بار مبارک.